پارت چهارده

زمان ارسال : ۳۲۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

نازخاتون
از آن روزی که عزتی به من گفت: دخترکی را در دهات اطراف دیده‌ و پسندیده‌ام و عمه هم موافق است، تا روزی عروس را به خانه آوردند برایم ده سال گذشت. عمه آنقدر ذوق‌زده بود که با من هم بنای جدل نمی‌گذاشت و جواب درشتی‌هایم را نمی‌داد. یک روز هم بی‌آنکه به من چیزی بگویند با اتول ژاندارمری رفتند و شب که برگشتند فهمیدم دخترک را خواستگاری کرده و جواب مثبت گرفته‌اند. اصلا دلم نمی‌خواس

269
47,385 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    20

    عزت بیچاره صبرکرده ۱۰سال برای مردهااونموقع خیلی زیاد بودحتمی دلیل داره که رفته دخترفقیرکوچک گرفت بخاطرنازخاتون البته فکرمنه

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    در ادامه خواهید خوند.

    ۱۱ ماه پیش
  • Elisami

    10

    فکر میکنم طوبا که حامله شه بهش میگن بچه رو بده و برو هان؟

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    در ادامه متوجه می‌شید.

    ۱۱ ماه پیش
  • هاناخانوم

    00

    آخی یه زن بیچاره دیگه اون ازطوبااینم ازخاتون،همیشه همه چیزبرای زن هاانتخاب شده وحق انتخاب نداشتند😔کاش حداقل هوای هماداشته باشن تواین داستان🌹

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    درسته. در ادامه متوجه می‌شید که به کجا می‌رسند.

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید